جدول جو
جدول جو

معنی عجب ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

عجب ماندن
(بَ تَ)
در شگفت ماندن. به شگفت ماندن. به تعجب ماندن. رجوع به عجب شود
لغت نامه دهخدا
عجب ماندن
تعجب کردن درشگفتی ماندن
تصویری از عجب ماندن
تصویر عجب ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاجز ماندن
تصویر عاجز ماندن
ناتوان شدن، درماندن، کنایه از خسته شدن، به ستوه آمدن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقب مانده
تصویر عقب مانده
عقب ماندۀ ذهنی، عقب ماندۀ ذهنی مثلاً در علم روانشناسی کسی که در مهارت های ذهنی به رشد لازم نرسیده است
فرهنگ فارسی عمید
(خِ شُ دَ)
عقب افتادن. پس ماندن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بجای ماندن. باقی ماندن. (آنندراج) :
اگر زیرکی با گلی خوبگیر
که باشد بجا ماندنش ناگزیر.
نظامی.
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای
از دل ما چه بجا مانده که بازآمده ای.
صائب.
باز ما را جان به استقبال هجران میرود
تن بجا میماند و دل همره جان میرود.
مخلص کاشی.
نخواهم که چیزی بجا ماند از من
که دیگر رجوعی به دنیا ندارم.
مخلص کاشی.
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ دَ)
خجل شدن. درخجالت افتادن. شرمسار شدن. شرمگین شدن:
ماندی اکنون خجل چو آن مفلس
که بشب گنج بیند اندر خواب.
ناصرخسرو.
روز آنست که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
ناتوان شدن. درماندن:
قامتی داری که سحری میکند
کاندران عاجز بماند سامری.
سعدی.
جهان آن تو و تو مانده عاجز
ز تو محروم تر کس دیده هرگز.
شبستری
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ دَ/ دِ)
عقب افتاده. پس افتاده
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاجز ماندن
تصویر عاجز ماندن
ناتوان ماندن درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقب مانده
تصویر عقب مانده
پس افتاده پتیران عقب افتاده کشور (ملت اجتماع) عقب مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقب راندن
تصویر عقب راندن
خنجیدن پس راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقب مانده
تصویر عقب مانده
((~. دِ))
عقب افتاده، ناقص، معلول، کسی که در انجام کار یا کسب دانش از دیگران عقب تر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقب مانده
تصویر عقب مانده
واپس مانده
فرهنگ واژه فارسی سره